سرخ پوست

چادُر مجازی یک سرخ پوست

سرخ پوست

چادُر مجازی یک سرخ پوست





میتونم ساعت ها به بعضی عکس ها نگاه کنم و کلی ازشون لذت ببرم حتی اگه لذتش خیالی باشه. کاش ما هم از این خیابون ها داشتیم.

زیر نویس : اسمِ وبلاگم سرخ پوست شُد در حالی که میتونست سیاه پوست یا سفید پوست یا زرد پوست باشه! باید بعداً در موردش بنویسم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۲۳:۰۹
سرخ پوست

قدیما که مردم اینقد اطلاعات پزشکیشون زیاد نبود، مردم شاد تر بودند. قدیما اگر کسی سرطان هم داشت تا وقتی از دنیا میرفت زندگی میکرد چون نمی دونست که مریضه اما الان از وقتی که بهش میگن مریضی تا وقتی که فوت میکنه در حالِ مرگه.

اصلا یه وضعی شده که آدم یه جوش هم در میاره استرس میگیره و میره پیش دکتر؛ خدا بهمون رحم کنه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۶
سرخ پوست
چند وقتی است که به شدّت علاقه خاصی به هندزفری پیدا کرده ام، شاید به خاطر پیدا کردن آهنگ های مورد علاقه م تو اینترنت یا فیلم های که با هندزفری اَم میبینم غیر مستقیم باعث دوست داشتنِ هندزفری بشه...

بهرحال امشب که یک هندزفری نو گیرم اومد خیلی خوشحالم، به قول کتاب فارسی دبستانم در پوستِ خودم نمیگنجم. چقدر هندزفری نوشتم تو این پست! فکر کنم بخاطر دوست داشتنی بودنش هست.
دوست داشتم عکس هندزفری خودم رو اینجا بزارم ولی نذاشتم.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۵ ، ۰۰:۴۴
سرخ پوست
ترس؛ فقط در بعضی اوقات اونم به مقدار خیلی کم به درد میخوره. آدم های که اصلا و ابداً ترس ندارند ممکنه خیلی شجاع به نظر بیایند ولی کمی که بگذره خودشون رو به فنا میدن. 
ترس در وجود آدم باید باشه، مثل خیلی چیزای دیگه ولی همین ترس بسته به مقدارِش هر چقدر زیادتر باشه آدم ها رو بدبخت تر میکنه. ترس جلوی خیلی چیزا رو میگیره جلوی رفتن به رشته رزمی که دوست داشتی ولی میترسیدی، جلوی ابراز علاقه به کسی که دوستش داری، جلوی دعوا کردن با گنده لات کوچه مون، جلوی حرف زدن در جمع، جلوی ابراز علاقه [1] و ... 
و تنها یک تصمیم ناگهانی میتونه ترس رو بشکن و ضربان قلبمون رو پایین بیاره، اونوقت فقط یک مُشت محکم بزنی به شکم پسر چاق کوچمون که اشتباهی گندهِ محله شده بود.
و آخر سر که بیخیالی هم میتونه مکمل ترس باشه واسه تخریب و نابودی یک آدم؛ بیخیالی ترس رو عادی جلوه میده.
[1] هیچ وقت از آدم های که به عُرف جامعه پایبند نیستند خوشم نیومد، ابراز علاقه متناسب باعُرف و تعریف جامعه خیلی زیباست.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۹
سرخ پوست
بشنویید آهنگ کویرِ باور از حبیب
یه درخت خشک و بی برگ میون کویر داغ
توی ته مونده ذهنش نقش پر رنگ یه باغ
شاخه سبز خیالش سر به آسمون کشید
بَرو دوشش همه پر شد زاقاقی سفید
زیر سایه خیالی کم کَمک چشماشو بست
دید دو تا کفتر چاهی روی شاخه هاش نشست
اولی گفت اگه بارون باز بباره تو کویر، دیگه اما سر رسیده عمر این درخت پیر
دومی گفت که قدیما یادمه کویر نبود، جنگل و پرنده بود و گذر زلال رود
گفتن و از جا پریدن با یه دنیا خاطره
اون درخت اما هنوزم تو کویر باورِ


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۵ ، ۱۴:۱۰
سرخ پوست